رشته ی وصال ابهام ها



بعد از  صبحی که چشم‌هایم را باز کردم و دیدم صفحه ها خبر ترور سردار سلیمانی را میدهد درست انگار یک سطل آب یخ ریختند روی سرم. اول خوشحال که آخیش بالاخره یکی که زورش از ما بیشتره ی ضربه زد به انتقام همه‌ی ضربه ها و زورگویی ها. یکم بعد تر ( در حد 10 دقیقه) دیدم که ماجرا ازین‌ها فراگیرتر است و آن سطل آب یخ‌تر از این حرف‌ها. به ابعاد ترور فکر کردم و به این که ترور یک مقام رسمی یک کشور و به این که احساس اولیه من از چه روی بوده؟ آیا آن فرد را می‌شناسم؟ آیا خوب یا بد بودنش ربط یا بی ربط بودنش به کسان دیگری که به من ظلم کرده اند دلیل خوبی است که از مرگش خوشحال باشیم؟ چرا انقدر ماجرا بزرگ شد؟ 
دعوای دوستانم آغاز شد، همه از میزان حمایتی که دوستانمان نشان دادند شوکه شدیم، مرزهای ذهنی‌مان جا به جا شد. یکی بلاک می‌کرد، دیگری می‌گفت ببینید و بشناسید اطرافیانتان را و آن دیگری سقوط. دوستی‌ها (نه به معنای شعاریی که به معنای واقعی کلمه) تحت الشعاع قرار گرفتند. هرکسی از ظن خود حرفی میزد. هرکسی جواب دیگری را در استوری‌ها جای پیام‌های شخصی میداد. حالا همه در یک امتحان سخت قرار گرفتند باید انتخاب می‌کردند در مراسم تشییع ایشان شرکت کنند یا خیر؟ و برای بعضی این انتخاب خیلی سخت بود. 

این خجم از تفاوت آدم‌ها از آنچه فکر میکردم به آنچه که میگفتند من را شگفت زده کرد. نکته‌ای که خیلی به چشم می‌آمد عدم برقراری گفت و گو میان آدم‌ها بود. کسی از دیگری نمیپرسید خب چرا؟ چرا از او بدت می‌اید و چرا فکر میکنی اگر به تشییع بروم سرنوشت کشوری که تو در آن زندگی میکنی را تغییر میدهم؟ و حتی بر عکس کسی توضیحی نمی‌داد که چرا باید رفت؟ جز چند جمله‌ی تکراری که " او برای میهن فارق از ت جنگیده" یا " او هم سرباز همین نظام است". مابقی داستان هم فحش بود و رجز خواندن و استفاده از سخنان و اتفاق های حال و آینده برای تحقیر یک دیگر. 

 چیزی که بیش از آن آزارم داد این بود که چقدر چیزها نمیدانم. من باید انتخاب میکردمم حالا در اینجا ( با مختصات مکانی و زمانی متفاوت) میخواهم دنبال کنم و برایم مهم باشد یا خیر؟ سوالی مطرح کردم و برای اولین بار سعی کردم با کسانی که مثل من فکر نمیکنند گفت و گو کنم. با هر دو طرف! وقت زیادی گذاشتم چیزهای زیادی شنیدم و از میان آن‌ها تعدادی سخنرانی و مستند هم درآمد. اما نتیجه‌ی همه‌ی آن گفت و گو ها که قابل پیش بینی هم بود این بود که بیشتر ما چیزی جز آنچه به مغز ما داده شده نمیدانیم و برای پزستش‌هایمان دلیل های محکمی نداریم . یعنی مثلا خوب تحقیق نکرده ایم و حتی یک بار با مخالف فکذمان نه تنها وارد مکالمه نشده ایم بلکه حتی نخوانده ایم. هر دو طرف مان. تحمل بعضی از عقاید برای من هنوز هم یخت است که البته شاید ریشه در کنایه آمیزی و نیشه دار بودنشان باشد. اما بیایید بپذیریم ما نیاز داریم با هم گفت و گو کنیم. اگر قرار است یک ملت باشیم اگر قرار است سرنوشت خودمان را خودمان تعیین کنیم به این نیاز داریم. بیایید در این راه از پرستش کورکورانه خودداری کنیم حتی اگر میپرستیم. مثل همان بحثی که مطرح شد. همان که انسان‌ها خاکستری اند ماجرا ها خاکستری اند و غیره. 

 

همه‌ی این‌ها را می خواستم بنویسم مفصل تر و با ذکر مثال تر که یک هفته ی بعد فاجعه‌ی هواپیما رخ داد و انتقام سخت. آنچنان دلم در هم فشرده شد که دیگر نمی توانستم حرفی بزنم. آنچنان تحقیری تجربه کردم چنان غمی که باید زین پس بگویم غم تنهایی و رها شدگی و شکست عشقی و درد وطن چیزهایی است که من به عمرم دیده ام.  ایران برایم شده بود یک شخصیت مستقل که که حالا بی جان روی زمین افتاده و از هر طرف ضربه ای میخورد. هزاران سوالی که شاید باید بعد از سال ها مهاجرات به سراغم می آمدند در کمتر از دوما روی سرم خراب شدند و من باید برای همه‌ی آن‌ها جوابی میداشتم. جوابی داشتم؟ نه! باید میگشتم میدیدم و می خواندم. 

این برهه ی تاریخ چیزی است که در تاریخ گم نمیشود و البته نباید بگذاریم که گم شود. باید تا میتوانیم بنویسیم از آنچه در این 10 روز بر ما گدشت. چه چیز هایی را تجربه کردیم به طور اجتماعی و به طور فردی. باید بنویسیم و نباید از کنار احساسات و هویتمان رد شویم. کسی را برای تحلیل تجربیاتش دستگیر نمیکنند. برای بیان احساساتش. 

 

این دوره به من یاد داد باید گفت و گو کنم به من یاد داد باید حرف های مخالفانم را بشنوم و خودم را به چالش بگدارم. باید حرف های خودم را طوری بزنم که مخالف من هم گوشش بشنود نه که با اولین جمله مرا نادید بگیرد. من یاد گرفتم بیشتر بخوانم بیشتر ببینم و بیشتر دنبال کنم. حتی بیشتر بنویسم. همه‌ی این ها را شاید مدیون اینجا بودنم هستم. شاید اگر نبودم و این حجم از سوال را تجربه نمیکردم به زودی فراموشش میکردم. 

اما نمیشود. این جا تو نماینده ای. 

.

.

از این ها که بگذریم دلم برای ایرانم تنگ شده.

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هیئت نوجوانان مسجد الزهرا (س) سمنان server2020 بهترین بازیگران دیجیتال مارکتینگ دانشـــــکـــــار خرید و فروش کارخانه خرید انواع هواکش صنعتی تک فاز A Sherlocked and Her Friend سورس برنامه نویسی فروش اینترنتی